دلم برای خدا تنگ شده است
دلم برای جنگهای لوله خودکاری
دلم برای شیطنتهای کودکی
و ایستادنهای مکرر
پشت در دفتر
دلم برای معلمهایی که عاشقانه
آزردنم
وعشقهایی که بیبهانه آزردمشان
و از همه بیشتر
دلم برای خدا تنگ شده است.
من هر روز در تلاشم تا
خاطرم بماند،
و تو هر شب دعا میکنی
که فراموش کنی!
خاطراتمان، چه بلاتکلیفاند!!!
برای اثبات بهترین بودنت،
چند رای باید خرید
تا انتخابات قلب تو
عادلانه برگزار شود؟!
دیر زمانی است که سکوت کردهای!
عاشق توفان پس از این آرامشم.
چیزی بنویس!
حرفی بزن!
این بار نپرس،
تو بگو! چه خبر؟ »
.......... ....................................................... ...........
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ، دلگیر مباش که نه تو گنهکاری نه او او دلش برای پذیرش مهربانی تنگ است، گناه از او نیست، تو هم با تمام مهربانیت زیباترین معصوم دنیایی، پس خود را گنهکار نبین.
من عیسی نامی میشناسم ده بیمار را در یک روز شفا داد و تنها یکی سپاسش گفت.
من خدایی می شناسم ابر رحمتش به عمر زمین و زمان باریده، یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر می گویند.
پس چرا می پنداری بهتر از آنچه عیسی و خدای عیسی را سپاس گفتند از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند؟
پس از ناسپاسیشان نرنج، اما برای شادی دلشان بکوش؛ که با مهربانی روح تو آرام می گیرد. تو با مهرت بال و پر می گیری. خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد.
"دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند". تو به پاس زیبایی عشق، عشق بورز
حلالم کن دارم میرم چقدراین لحظه دلگیره